وای به آن روزی ...
یادش به خیر . انگار همین دیروز بود که از کیوسک روزنامه فروشی ٬ مجله ی گل آقایی را برداشتم که درشت رویش نوشته بود : " گل آقا دیگر منتشر نمی شود . "
این تیتر کوچک برای خیلی ها از جمله من که با گل آقا بزرگ شده بودند ٬ کمتر از خبر زلزله ی بم و سهمیه بندی بنزین نبود !
خوب یادم هست که صابری کوچک ٬ دختر گل آقا در صفحه اول نوشته بود : اگر نیاز به خنده دارید اجالتا تیتر روزنامه های صبح کشور نیازتان را برطرف می کند . چه خوب گفته بود این یادگار گل آقا . گل آقا رفت ٬ اما طنز ماند و ماند و ماند . خواندیم که مردم مشتاقانه منتظر کاهش سهیمه سوخت خوردرو ها هستند و خندیدیم . خواندیم که بیکاری تک رقمی شده و خندیدیم . خواندیم که بورس اول خاورمیانه هستیم و خندیدم . راست گفته بود صابری کوچک . تیتر روزنامه ها برای خنداندن اهل دل کافی بود . گذشت و گذشت و آنهایی که تلویزیون را و بعد رادیو را و بعد روزنامه ها را و بعد مجلات را یکی یکی به زانو در آورده بودند ٬ پای به عرصه اینترنت گذاشتند . بلاخره دنیا دنیای نوین است و اینترنت جولانگاه نسل جوان و به قول یکی از دوستان شفیق ٬ حالا که آنها نظر به سوی ما نمی کنند ٬ یا چشمهایشان را در می آوریم یا گردنشان را می شکنیم تا نظر کنند !
خدا گل آقا را بیامرزد. اگر می دانست روزی روزگاری می آید که تیتر های جدی هم باعث خنده شوند ٬ حالا حالاها آشپزخانه را خالی نمی کرد .
چند وقتی است که هر وقت غصه دار می شوم و خنده ی خونم پایین می آید ٬ دوری در این دایره جادویی اینترنت می زنم و حسابی می خندم . امروز هم به همان حال بودم که گفتم بد نباشد گوشه ای از این لطایف را برای شما هم بگویم که تنها نخندیده باشم ...
رجا نیوز نقل می کند : محک ناموفق نوروزی رسانه ملي
صداوسیما در مقایسه با سال گذشته، سیاست تکراری بمباران هالیوودی را در بخش فیلمهای سینمایی در پیش گرفت. پخش ده فیلم سینمایی ایرانی مانند دعوت و سوپراستار که به هیچ عنوان در کنار خانواده قابلیت تماشا ندارد، در کنار انبوهی از فیلم های آمریکایی، از دیگر ویژگی های نمایش نوروزی تلویزیون بود.
تو را به خدا ٬ دیگر احتیاجی به گل آقا هست ؟
نمی دانم . نمی دانم بخندم ٬ گریه کنم ٬ تعجب کنم ٬ یا دیز کانکت شوم و بروم تلویزیون تماشا کنم . فقط چند کلمه می گویم و صحبت تمام میکنم ...
رفقا . دعوت و سوپراستار را دیده اید؟ دعوت حاتمی کیا ؟ همانی که در مورد بودن یا نبودن فرزند بود . همانی که سعی می کرد بررسی کند ما انسانها در برخورد با فرزندانمان چگونه ایم؟ صدای تپش قلب جنین ٬ حرکت ناهموار و قوطه ور کودک چند ماهه در رحم مادرش را به یاد دارید ؟ محبت مادرانه را و تشویش هایش را ؟ نگاه مضطرب مهناز افشار را ؟ دیالوگی که می گفت : اگه بیاد ٬ از همه چیز می افتم . نگاه محمدرضا فروتن را ؟ یا سوپراستار . یادتان هست آنجایی که سوپر استار قصه می فهمد که دختری که قرار بوده همدمش باشد یا عروسکی برای سرگرمی چند ساعته اش ٬ دختری است یادگار از یک عشق قدیمی ؟ فرزند خودش . کش و قوس های جذاب شهاب حسینی را یادتان هست ؟ سکانس های پایانی . صدای ویولن . صدای در . صدای آه . من که یادم نمی رود . نه . من به تهمینه میلانی تبریک می گویم . و به حاتمی کیا . و به خودم . چرا که هنوز اینقدر شرافتمندم و اینقدر روح و وجدان برایم باقی مانده ٬ که از دیدن چنین فیلمهایی در کنار خانواده ام خجالت نکشم . من افتخار می کنم که مادرم ٬ "مادر" من است . و افتخار می کنم که با پدرم ٬ " رفیقم " . و افتخار می کنم که هنوز آنقدر پست و حقیر و آنچنان دچار فکر مریض و افکار کج نشده ام که با شنیدن صدای نوزادی ٬ لبخند مادری ٬ عشق پدرانه ای و یا صدای ویالونی ٬ از خانواده ی خود خجالت بکشم . رفقا . دعا می کنم ٬ عاجزانه به درگاه خدای خود دعا می کنم که خدایا ٬ مرا آنقدر پست نگردان که به هر بلندایی به حسد ٬ تهمت پستی زنم ...